سهراب میگه:بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهائی من بزرگ است.
اما حالا این تنهائی مال من نیست.مال منهای تنها نیست.این یک تنهائی بزرگه.تنهعائی که مال همه ی ماست.این تنهائی ماست که بزرگ شده.نه تنهائی من.
همه ی ما تنهاییم! اما گاهی اونقدر غرور تمام وجودمون رو پر میکنه و سلولهای ما رو میخوره که دیگه جائی برای پر کردن تنهایی هامون نداریم.
نقس کشیدنمون مصنوئی شده.راه رفتن های کوکی.نگاه های بی مقصد و با منظور.
تا کجا آباد این چنین زیستن را ادامه خواهیم داد؟
فکر میکنم خدا هم نمیدونه؟؟؟!!
همین!
با درود فراوان
اگر ممکن است آدرس و ایمیل دوست مرا که برایم پیغام گذاشته بود برایم بفرستید به آدرس:
reza.sad@gamil.com
پیشاپیش سپاسگزارم.
رضا صادق زاده