بی رمق تر از همیشه سرم را بر بالشم می نهم.
چشمهایم حتی توان پلک زدن را ندارند.
گوشهایم را کر می کنم تا راحتتر مرور کنم حرفهای تلخ مهربانم را.
نمی دانم کی؟
نمی فهمم چطور!
ناز بالشم خیس می شود از تمام غصه هایم.
چشمهایم ابری می شوند برای یک شب و دلم می بارد برای همیشه.
همین
گوش می کنم.به آرام و آهسته باریدن قطره ها گوش می کنم.
دیوار قلبم آنقدر نازک شده است که با صدای باران.چشمهای من هم می بارند.
کاش هرگاه که دلم می گیرد باران برای دلم ببارد...
انگار خواب چشمهایم را کسی دزدیده است که اینقدر هشیار به روزگار خیره مانده ام.
و شاید کسی به شیشه دلم سنگ زده است!!!
گوش میکنم لای لای...این لالایی باران برای دل ترک خورده من است.
همین