چقدر زمان عجیب می گذرد...انگار برای من ناز میکند
چقدر زمان بی درنگ . بی تامل می گذرد...انگار هیچوقت منتظر هیچ چیز و هیچ کس نبوده است .
روزهای خوبی نیستند این روزها.دردی ندارم که از آن بنالم...تنها دردم انتظار است که روزها مرا میکشد.
آرام زمزمه میکنم همه چیز درست می شود.همانگونه که می خواهم. همانگونه که می خواهیم.
هیچ شوقی در وجودم نیست تا مرا به سوی زندگی پیش ببرد...هیچ حالی برایم نمانده است تا قدم هایم را بروی مسیر
زندگی ام بردارم...
تنها سکوت به فریادم می رسد. و مرا ساعتها با خود می برد ...
و من دور می شوم .خیلی دور...
همین.