ثانیه های گذشته را فلاش بک کردن؛
یعنی تجدید خاطرات. دردناک است. حتی اگر اندک زمانی از آن دوران بیش نگذشته باشد.
لحظه ی گره خوردن زبان در حلقوم؛ لحظه ی احساس حجاب گفتاری.
زمان پس وپیش کردن لغات ناگفته ؛یا به تعبیری دیگر ذره ذره خرد کردن سلولهای غرور و شخصیت!
چشمها را تیز کردن و مثل ردیابی گشتن و گشتن و یافتن و دنبال کردن.
مثل توله سگی گمشده که به دنبال مادرش می گرده .گم وگیج و گنگ بودن.
در لغت نامه ی ذهن در جستجوی لغات لطیف؛برای ابراز حالات مسموم وجود بودن.
ادبیات رو به سخره گرفتن و شعر سپید و نو بلغور کردن.
شبها کابوس دیدن و تا سحر ناله کردن؛و هزار و هزاران بیماری و درد و مرض و غصه ی دیگر که ن
اشی ازیک بار؛ فقط یک بار به غفلت یا شاید به غلط لبخندی لطیف دیدن است . و به تعبیر نوزادان
دیروزی عاشق شدن.
همین!