نوازنده

کاش راه دیگری وجود داشت. تا دردم را درمان می کرد.

کاش در لغت نامه ی دل کلمه ای بود که تمام حرفهایم را درونش می گنجاندم و در یک لحظه با تمام وجودم فریادش می کردم.

از تداخل صبر و سکوت ضرباهنگ نفس کشیدن را به صدا در می آورم.

پس دوست دارم یک نوازنده باشم؛وسازی را کوک کنم که قلبم را بنوازد.

سازی را کوک کنم که خارج نزند.

سازی را کوک کنم که با نواختنش روح وجانم را از بند سخن برهانم.

سازی که صدای نوایش را فقط خودم بشنوم وخودم.

که وقتی با سر انگشتانم بر تارهایش می فشارم.ذکر:دنیا رهایم کن را برایم زمزمه کند.

من نوازنده ام؛

آری نوازنده ام؛

نوازنده ی ساز سکوت.

                                                                                          همین!

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدم پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 19:36

سلام
دانوب خیلی بی وفا شدی
قبلا بهتر آپ می کردی
بازم ممنون از نوشته هات .
به قول خودت شاد باشی .

سلام محمد عیده گذشتت مبارک.
شاد بودن داره از ذهنم پاک میشه.باید یک کاری بکنم. زمان نمیبره.
سعی میکنم زودتر آپ شم.
شاد باشی!

مسافر کوچولو(نگاه) یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:19 http://rezaebrahimi.blogsky.com

اگر بپرسی
به چه عشق می ورزی؟
می شنوی : زندگی!
اگر بپرسی :
از چه می ترسی؟
می شنوی : زندگی!
اگر بپرسی :
به چه می خندی؟
می شنوی : زندگی!
زندگی دیوانه وارترین تجربه ای است
که امکانش به ما داده شده!
فرصتی برای انسان شدن
و انسان ماندن!
------------------------------------
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد