و بخشش ؛
کلید قفل در آزادی از مرز میان عذاب وجدان و انزوای ابدی...
گاهی که خیلی سیر و بیزار از خوب بودن ها می شوم؛کلیدم را گم میکنم...
بگذار بیشتر فکر کنم...
همین!
اد من باشرفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما من به یاد تو نشستم غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد من باش وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد میشه تو آتیش عشقت گر گرفتن رو بلد شد اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش تا ابد تا ته د نیا تا همیشه یاد من باش قاب شیشه ایی پشت قاب شیشه ی پنجره ایی که شب های منو باخود میبره جائی که گذشته ها مثل تصویر ازتوقابش می گذره پشت قاب بی نفس مثل اون پرنده که دلش گرفته توقفس مثل یک حقیقت رفته به باد منو باخود میبره مثل یه رویا توی خواب شهرمن من به تو می اندیشم نه به تنهائی خویش ازپس شیشه تو را می بینم که گرفتی مرا در برخویش من وضو بانفس خیال تو میگیرم وتو را می خوانم وبه شوق فردا که تو را خواهم دید چشم به راه می مانم تن من پاره ای از آن تن توست و قشنگ ترین شب های پرستاره شب توست
vao bebin che khabare chekar kardi yeho
اد من باش
رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم
بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم
یاد من نبودی اما من به یاد تو نشستم
غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم
هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد من باش
وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش
اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد
میشه تو آتیش عشقت گر گرفتن رو بلد شد
اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش
تا ابد تا ته د نیا تا همیشه یاد من باش
قاب شیشه ایی
پشت قاب شیشه ی پنجره ایی که شب های منو باخود میبره
جائی که گذشته ها مثل تصویر ازتوقابش می گذره
پشت قاب بی نفس مثل اون پرنده که دلش گرفته توقفس
مثل یک حقیقت رفته به باد منو باخود میبره مثل یه رویا توی خواب
شهرمن من به تو می اندیشم نه به تنهائی خویش
ازپس شیشه تو را می بینم که گرفتی مرا در برخویش
من وضو بانفس خیال تو میگیرم وتو را می خوانم
وبه شوق فردا که تو را خواهم دید چشم به راه می مانم
تن من پاره ای از آن تن توست و قشنگ ترین شب های پرستاره شب توست
vao bebin che khabare chekar kardi yeho