من معلق

بغض سنگینی دارم.. 

 

عینک آفتابی ام تابویی است برای نا دیده گرفتن...و یا شاید اصلا دیده نشدن... 

 

دروغ های اجباری که احساس میکنند چاره ساز است .و من احساس کیکنم چاه .... 

 

گاهی هم تلنگری می زنم بر احساسم و می گویم: احساساتی نشو... 

 

خالا می فهمم .آخر از دیروز مرتب پشت پلکم می پرد ... 

 

درست مثل مردن میماند همیشه پیش از آنکه فکرش را بکنی اتفاق می افتد... 

 

و من گاهی حسابی غافلگیر میشوم...مثل امروز...

نظرات 1 + ارسال نظر
ناشکیبا یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 19:51 http://www.nashakiba.ir

خیلی جالب بود لذت بردم .
به من هم سر بزن[گل][گل][گل]

سلام .متشکرم.حالا شما راستی راستی نا شکیبا هستین؟

شاد باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد