بی رمق تر از همیشه سرم را بر بالشم می نهم.
چشمهایم حتی توان پلک زدن را ندارند.
گوشهایم را کر می کنم تا راحتتر مرور کنم حرفهای تلخ مهربانم را.
نمی دانم کی؟
نمی فهمم چطور!
ناز بالشم خیس می شود از تمام غصه هایم.
چشمهایم ابری می شوند برای یک شب و دلم می بارد برای همیشه.
همین